تا مردم مرا نبخشیدند ، مرا در قبر نگذارید
بسم رب الشهداء و الصدیقین
ربنا لا تزع قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب ( ای پرودگار ما مایل مکن دلهای ما را به باطل پس از آنکه راه نمودی ما را و ببخش ما را از نزد خود رحمتی بدرستی که تویی بغایت بخشنده )
در ابتدای وصیت نامه ام شهادت به یگانگی خدا و رسالت پیغمبر گرامی اسلام و ولایت امیر المؤمنین (ع) و فرزندانش ، تا مهدی (عج الله)می دهم که جهان در انتظار اوست تا انسان های زجر کشیده و ستم دیده را از ظلمت و تاریکی برهاند و یوغ بندگی انسان ها را بگسلد تا جز نور خدا ، نوری در جهان تجلی نکند .
با درود و سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی، خمینی بت و با درود به شهدای جنگ تحمیلی که همچون هابیل به دست قابیلیان زمین ذبح می شوند تا به خون خود قابیلیان تاریخ را رسوا نمایند و اما علت آمدنم به جبهه های نور علیه ظلمت .
شاید آن لیاقت را به عنوان رزمنده نداشته باشم ولی از زمان حرکت از شهرمان با شعارهای مردم حزب الله که بدرقه مان می کردند خواست و دعای شان باز کردن راه کربلا بود اما خدایا آن مردم با اخلاص را که در بدرقه مان گاو و گوسفند قربانی می کردند و ساعت ها منتظر بودند تا رزمندگان بیایند و لااقل دستی تکان بدهند ، خدایا چگونه می شود جواب گوی آن محبت ها بود ؟ چگونه می توان دل آن مادران و پدران شهید را و یا فرزندان شهید را که تاکنون منتظر پدرشان هستند شاد نمود ؟ خدایا ما از حسین آموختیم که چگونه باید زیست و چگونه باید مرد .دوست دارم همچون حسین مرگم روشنی بخش راه حق باشد و جهت دهنده ی انسان ها در صراط مستقیمش . ای حسین ! بعد از قرن ها با داشتن رهبری همچون تو ما از فلاکت و خودپرستی به خدا پرستی دست یافته ایم ، پس از تو می خواهم که رهبرمان را در هدایت مردم مستضعف محکم و شکست ناپذیر بدار و ما نیز به مانند مردم کوفه که خنجر بر پیکر تان زدند و باعث قتل تان شدند نشویم . خدایا تو خود بدان که هیچ آرزویی جز شهادت یا پیروزی ندارم …
از تو می خواهم و به گریه ها و ناله های دل شب امام امّت این خواسته امّت را اجابت کنید و بعضی ها از ما ایراد می گیرند که صدام هم مسلمان است ! آیا مگر علی با خوارج که مهر بر پیشانی داشتند نجنگید ؟ مگر طلحه و زبیر در رکاب پیامبر نبودند ؟ مگر عایشه همسر پیامبر نبود چرا در مقابل علی ایستاد ؟ آیا علی حق نبود ؟ آیا قرب و مقام صدام از عایشه و امثالهم بیشتر است ، خدایا تو با نابودی باطل نشان بده که همیشه حق پیروز است و باطل از بین رفتنی است در خواستم این است که بعد از شهادتم به عنوان این که حیف شدم ، اجرم را ضایع نکنید . همان طوری که یکی از یاران امام حسین (ع) در مقابل سؤالی گفت اگر هفتاد بار مرا بکشند و زنده شوم باز دوست دارم در رکاب امام بر علیه یزید بجنگم جوابشان را این چنین خواهم داد که باید ما خود را فدا کنیم تا دیگران بمانند باید خود را فدا کنیم تا آینده اسلام بماند به امید این که هدف مان الهی و راهمان فی سبیل الله و جهت حرکت مان در جهت رسیدن به لقاء الله باشد . و اما توای مادر عزیز و زحمتکش ! امیدوارم که در مرگم غم و اندوه در دلت راه ندهی و فکر مکنی که فرزندت کشته شده دیگر تمام است بدان جهت ساختن ساختمان بسیار خوبی در آخرت مصالح فرستادی و انتظارم از شما این است که بعد از آن که خبر شهادت این حقیر به شما رسید ، نماز شکر بجای بیاوری ، از این جهت که فرزندت در راه خدا کشته شده است و وصیتی چند به شما برادران و خواهر عزیزم : می دانم که تحمل کردن مرگ برادر خیلی دشوار و سخت است ولی من از شما می خواهم از کسانی که در مراسم های تشیع جنازه و ختم من شرکت می کنند با روحیه ی باز و قلبی گشاده به آن ها خیر مقدم گویید و از آن ها پذیرایی به عمل آورید . امیدوارم اسلحه ی به زمین افتاده ام را بر دوش گیرید . تا آن جا که قدرت دارید بر علیه دشمنان اسلام و مسلمین و یزیدیان زمان بجنگید ، در خاتمه بعد از آن که مراسم تشیع جنازه ام تمام شد مرا در گلزار شهدای گلگون کفن تاکام طواف بدهید و بعد از این مرا در کنار قبر پدر بزرگوارم ببرید و مرا بر روی قبر پدرم بگذارید و در همان جا وصیت نامه ام توسط برادر بزرگم قرائت شود و سپس مرا در جوار شهدا ی تاکام دفن نمایید .
قسمت هایی از نامه شهید امرالله آذری تاکامی :
«برادر جان این نکته را در وصیت نامه ام فراموش کردم اگر من شهید شدم تا مردم مرا نبخشیدند مرا در قبر نگذارید از شما تقاضا می کنم از هر یک از افراد محله و یا آشنا رسیدید طلب حلال خواهی ام را بکن تا مرا عفو نمایند به خصوص از خواهر بزرگوارم طلب حلال خواهی کن.»
«برادر جان شما ها برادران و خواهرام و مادرم چشم من هستید و امام قلب من است برادرجان بدون چشم می توان زندگی کرد اما بدون قلب نمی توان زندگی کرد.»
تاریخ : 10 /8/65
منبع:نشریه سبز و سرخ
.